به فرآیند امکانسنجی، طراحی، راهاندازی، اجرا و توسعه یک کسبوکار جدید کارآفرینی میگویند. به فرد و یا افرادی که مسئولیت این مجموعه فعالیتها را از زمان آغاز به عهده میگیرند، کارآفرین گفته میشود. همچنین کارآفرینی بهعنوان «تمایل برای شناخت، توسعه، سازماندهی و مدیریت یک سرمایهگذاری تجاری که میتواند متضمن خطرهایی در مسیر کسب سود باشد» نیز تعریف شده است.
در مسیر کارآفرینی میتوان با تحقیق و بررسی نوآوریها، به راهکارهای جدیدی برای پاسخ به نیازهای بازار رسید و یا با تغییر نگرش و یا اجرای دگردیسی در فرآیندها نسبت به خلق ارزش جدید از طریق فعالیت اقتصادیِ سودمحور دست یافت.
همچنین کارآفرینی را میتوان با وجه تخریبکنندهاش نیز شناخت. کارآفرینی گاهی با تخریب الگوهای پیشین انجام یک کار و ارائه روشهای بهینه صورت میپذیرد.
عناصر تکمیلی
کارآفرینی عملی ریسکزا و مبتکرانه است که توسط کارآفرین، مدیر و یا مالک در یک شرکت تجاری و برای دستیابی به سود و یا سود بیشتر انجام میشود. کارآفرینان بر راهاندازی و یا رشد و توسعه شرکت مدیریت و نظارت میکنند.
درحقیقت آنها با محاسبه منابع لازم، به دست آوردن آن منابع و سپس جهتدهی صحیح به نحوه استفاده از این مجموعه منابع، دست به خلق ارزشهای جدید میزنند که نهایتِ این ارزشها به سود منتهی میگردد. ژان باپتیست اقتصاددان قرن نوزدهمی فرانسوی، در تعریفی ساده معتقد بود: «کارآفرین، منابع موجود را در سطحی پایینتر به دست آورده و با اجرای فرآیندهای کارآفرینی آن را در سطحی بالاتر، بهینهتر و مفیدتر تحویل میدهد». این منابع میتواند یک کسبوکار بسیار کوچک و یا یک شرکت بزرگ باشد. اندازه و وضعیت کسبوکارها تغییری در فرآیند تعریف کارآفرینی ندارند. برای انجام این عمل هر کارآفرینی به چهار اصل اولیه نیاز دارد که به شرح ذیل هستند:
- میبایست فرصت و یا منابعی برای آغاز فرآیندها در اختیار کارآفرین بوده باشد و یا قابلیت به دست آوردن آن وجود داشته با
- میبایست دارای برتری مشخصی در دسترسیهای اجتماعی و یا درک صحیح از فرصتها و بازار موردنظر داشته باشد.
- میبایست درک صحیحی از لزوم حرکت ریسکپذیرانه در کارآفرین وجود داشته باشد.
- کارآفرین، دانش و مهارتهای لازم برای کنترل افراد و منابع در دسترس را داشته باشد.
تعاریف اولیه و مطرح شدن این مفهوم از قرن هفده میلادی آغاز شد و ما آن را مدیون متفکرینی همانند ریچارد کانتیون و آدام اسمیت هستیم، هرچند از سال 1970 میلادی بود که این موضوع وارد ادبیات اقتصادی شد و برنامهریزان و استراتژیستها را شیفته خود کرد. در قرن بیستویکم با بازخوانی نظرات جوزف شومپتر، این مفهوم دوباره مورد توجه قرار گرفت. او معتقد بود کارآفرین کسی است که: «مایل و قادر است یک ایده و یا اختراع جدید را تبدیل به یک کسبوکار موفق کند. و بخش عظیمی از این فرآیند را با تخریب خلاقانه الگوهای جهانشمول قبلی به دست میآورد».
مفهوم اولیه و ساده کارآفرینی در دو دهه اخیر رشد کمّی و کیفی زیادی داشته است.
کمّی به لحاظ اینکه براساس تحقیقات پل رینولدز حداقل نیمی از نیروی کار ایالات متحده در این دوران حداقل یک سال فعالیت خوداشتغالی داشتهاند و بیش از یکچهارم آنها بیش از شش سال را به خوداشتغالی گذراندهاند.
در ایران نیز از اول دهه نود شمسی و همگام با برخی تحولات اجتماعی و بروز برخی زیرساختهای تکنولوژیک، شاهد استقبال قشرهای مختلف اجتماع، بهخصوص جوانان به کارآفرینی بودیم. اتفاقی که مسئولان آموزش عالی کشور را بهسوی تأسیس دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران سوق داد.
و کیفی از این لحاظ که گونههای بسیار متفاوتی از این الگو و براساس نیازهای موجود پدیدار شدند. «کارآفرینی اجتماعی»، «کارآفرینی دولتی»، «کارآفرینی زیستمحیطی» و حتی «کارآفرینی بشردوستانه» از این قبیل محورها هستند.
فعالیتهای کارآفرینی بهطور قابل ملاحظهای بستگی به نوع سازمانِ درگیر با آن دارد. به لحاظ مقیاسبندی، کارآفرینی شامل پروژههای انفرادی و نیمهوقت تا فعالیتهای گستردهای که شامل یک تیم بزرگ میشود و ممکن است مشاغل زیادی ایجاد کند، متغیر است.
گسترش دامنه فعالیتهای کارآفرینی منجر به پدیدار شدن اکوسیستم کارآفرینی شد. کشش اجتماعی و فشاری که کارآفرینان برای تأثیر بر اقتصاد وارد کردند، باعث شکلگیری صندوقهای سرمایهگذاری، مراکز رشد و یا همان انکوباتورها، مراکز شتابدهی و یا همان اکسلریتورها و فرشتگان سرمایهگذار شد. یکی از معروفترین پیامدهای گسترش فرهنگ کارآفرینی، شکلگیری فرهنگِ راهاندازی کسبوکارهای نوپا و یا همان استارتاپها میباشد.
از آغاز سال 2008 میلادی، رویداد سالانه هفته جهانی کارآفرینی با هدف «آشکار ساختن مزایای کارآفرینی برای مردم» و حمایت از آنها برای «شرکت در فعالیتهای مرتبط با کارآفرینی» راهاندازی شد.
بسیاری از مردم فکر میکنند کارآفرینها، راهاندازان کسبوکارهای کوچک هستند. منظور از کسبوکارهای کوچک، فعالیتهای محصولمحور و یا خدماتمحوری است که دامنه فعالیت محلی دارند و معمولاً برنامهریزی خاصی برای توسعه آنها در نظر گرفته نشده است. اما این تصور اشتباه است. هر فعالیت کارآفرینانه که برمبنای تعاریف موجود تعریف شود میتواند کارآفرینی قلمداد شود. از یک خانم خانهدار که به صورت هدفمند و به کمک فرزندانش زنجیره تأمین منابع، تولید، بستهبندی و فروش مرباهای خانگی را مدیریت میکند تا یک کمپانی چندملیتی که از طریق اختراعات جدید در صدد تغییر الگوهای مصرف سوخت جهانی است، همگی در چهارچوب کارآفرینی قرار میگیرند.
اصطلاح کارآفرینی قومیتی دربارۀ خوداشتغالگرانی است که متعلق به یک قومیت و یا اقلیت خاص هستند و از طریق همبستگی اجتماعی و فرهنگی و مبتنی بر نیازهای قشر خود در یک جامعهْ دست به کارآفرینی میزنند. چینیهای شاغل در «محله چینیها» در سراسر جهان و یا یهودیهایی که در جوامع مختلف با همگرایی ویژه این مسیر را میپیمایند از نمونههای شاخص اینگونه هستند. نمونههای ایرانی اینگونه را میشود در ایرانیهای ساکن لسآنجلس در ایالات متحده، ایرانیان ساکن انگلیس، سوئد، اتریش، آلمان و برخی شهرهای کانادا رصد کرد. اینگونه از کارآفرینی را معمولاً در قالب مشاغلی همچون رستورانداری و پوشاک بیشتر شاهد هستیم.
که براساس نظریههای نیکلای وولند و کریستوفر ری تبیین شده است، اشاره به گونههایی از کارآفرینی دارد که خاصیت فرهنگسازی بر کل اکوسیستم دارند. از این منظر میتوان بسیاری از گونههای دیگر کارآفرینی را در این الگو هم بازتعریف نمود. «کارآفرینی شخصیتمحور» یکی از اینگونههاست. تأثیری که یک کارآفرین موفق از طریق انتقال تجارب و یا ارائه برند خود برای توسعه یک کار جدید هزینه میکند در این چهارچوب قرار میگیرد. همانند اعتباری که مارک زاکربرگ با خرید اینستاگرام به این شبکه اجتماعی داد. همچنین «سرمایهداران» که با تصمیمگیریهای خود باعث فرهنگسازی و ایجاد سویههای جدید در اکوسیستم کارآفرینی میشوند نیز در این ساختار تعریف میشوند.
یک کارآفرین فمینیست فردی است که ارزشها و رویکردهای فمینیسم را از طریق کارآفرینی، با هدف بهبود کیفیت زندگی و رفاه دختران و زنان، مورد استفاده قرار میدهد. بسیاری از این کارها با ایجاد «شرکتهای زنان برای زنان» انجام میشود. کارآفرینانِ باانگیزه فمینیست، برای ایجاد بازارهای ثروت و تغییر اجتماعی، براساس اخلاق همکاری، برابری و احترام متقابل، تلاش زیادی را در دهه اخیر انجام دادهاند. در برخی از کشورها همانند برزیل و گواتمالا حتی تعداد کارآفرینان زن بیشتر از مردان بوده است و در برخی دیگر از کشورها فاصله آلمان، روسیه و مالزی، فاصله بسیار کمی به لحاظ تعداد کارآفرینان زن و مرد مشاهده میشود. انگیزههای فمینیستها برای نمایش برابری ذاتی خود و حمایتی که از همجنسان خود و یا مردان معتقد به فمینیسم دریافت کردهاند، باعث موفقیت بسیاری از آنان در عرصه کارآفرینی بوده است.
کارآفرینی اجتماعی استفاده از شرکتهای راهاندازی شده و یا راهاندازی شرکت و یا مؤسسات جدیدی است که بتوانند راهحلهایی را برای مسائل اجتماعی، فرهنگی و یا محیط زیست ایجاد، راهبری و تأمین کنند. این مفهوم ممکن است به سازمانهای مختلف با ابعاد، اهداف و باورهای مختلف اعمال شود. کارآفرینان بهطور معمول سودآوری عملکرد را با استفاده از معیارهای کسبوکار مانند سود، درآمد و افزایش قیمت سهام معنی میکنند، اما کارآفرینان اجتماعی سود را با ایجاد روند «افزایش توانمندی جامعه» در نظر میگیرند. کارآفرینی اجتماعی بهطور خاص تلاش میکند تا اهداف اجتماعی، فرهنگی و زیستمحیطی گستردهای را که اغلب با بخش داوطلبانه مرتبط است، در زمینههایی از قبیل کاهش فقر، مراقبتهای بهداشتی و توسعه جامعه، پیش ببرد. در برخی موارد، شرکتهای اجتماعی ممکن است فعالیتهای سودمند اقتصادی را شکل دهند تا از طریق آن بتوانند هزینههای فعالیتهای اجتماعی را پوشش دهند. برای مثال و در این چهارچوب «خیریه محک» یک سازمان کارآفرینانه اجتماعی است. یا «بنیاد آموزشی قلمچی» از طریق اخذ هزینه از دانشآموزان متموّل و در راستای برابری آموزشی، از اقشار محروم و کمدرآمد هزینة کمتری دریافت کرده و یا اصلاً دریافت نمیکند.
کارآفرینان پروژهمحور افرادی هستند که در ایجاد سازمانهای موقتی فعال هستند. آنها سازمانهایی هستند که عمر محدودی دارند و برای تولید یک هدف خاص اختصاص داده شدهاند و زمانی که پروژه به پایان میرسد به سرعت از بین میروند. صنایعی که در آن شرکتهای مبتنی بر پروژه فعالیت میکنند در اغلب موارد عبارتاند از: تولید فیلم، توسعه نرمافزار، تولید تلویزیونی، رسانههای جدید و ساختوساز. چیزی که کارآفرینان پروژه را از دیگر گونههای کارآفرینی متمایز میکند این است که آنها باید این سرمایهگذاریهای موقت را مجدداً انجام دهند تا با نیازها و فرصتهای جدیدِ آتی، پروژههای بعدی را آغاز کنند. یک کارآفرین پروژهمحور که از یک رویکرد خاص و یک تیم مشخص برای یک پروژه استفاده میکند، ممکن است مدل کسبوکار یا تیم همیشگی خود را برای پروژه بعدی تغییر دهد.
کارآفرینان پروژه بارها و بارها با مشکلات و وظایف معمول فرآیند کارآفرینی روبهرو هستند. درحقیقت، کارآفرینان پروژهمحور با دو چالش بحرانی مواجه میشوند که بهطور خاص باعث ایجاد یک سرمایهگذاری جدید میشود:
- یافتن فرصت مناسب برای راهاندازی یک پروژه جدید؛
- جمعآوری بهترین تیم برای بهرهبرداری از این فرصت.
نظریهپردازانی همچون پیتر دراکر و فرانک نایت، معتقدند یکی از تعیینکنندهترین خصوصیاتی که در یک کارآفرین میشود یافت همانا قابلیت بالای تحمل ابهام و طبیعتاً حرکت بهسمت جلو بهرغم وجود ریسکهای موجود در مسیر توسعه یک کسبوکار است. ریسکهای سهگانهای که کارآفرین ممکن است در مسیر خود با آنها روبهرو شود نیز به سه بخش اصلی تقسیم میشوند:
- خطر: به معنی ریسکهایی که به لحاظ آماری قابل اندازهگیریست.
- عدم اطمینان ناگاتان: که به معنای ریسکهایی است که به علت عدم وجود داده و یا سنجههای مشخص غیرِقابلِ اندازهگیری است.
- ابهام: که حد فاصل موارد قبلیست. یعنی مواردی که نمیتوان از نتایج آماری به فهمِ میزانِ قطعی حد ریسک رسید.
مشاورهپذیری و میل به استفاده از نظرات و سندهای راهنما، از خصوصیات بارز کارآفرینان است. این خصیصه به آنها این امکان را میدهد تا عقبافتادگی خود از دانش روز و همچنین مختصات دقیق از بازار را که به علت اشتغال مداوم به مدیریت دچارش شدهاند، پوشش دهند. هرچند اقتصاددانان معتقدند در این خاصیت نباید افراط یا تفریط کرد. افراط در این موضوع موجب میشود تا بسیاری از موقعیتهای پرریسک احتمالی که مشاوران آن را به صلاح نمیدانند اما قابلیت موفقیت دارد نیز، از دستور کار کارآفرینان خارج شود.
در هر صورت این موضوع دربارۀ کارآفرینان کارکشته و باتجربه صدق میکند.
استراتژیهایی که معمولاً کارآفرینان ممکن است از آنها استفاده کنند عبارتاند از:
- نوآوری در محصولات، خدمات یا فرآیندهای جدید؛
- شکلدهیِ بهبود مداومِ فرآیندها؛
- اکتشاف مدلهای جدید کسبوکار؛
- استفاده از تکنولوژی برای ارائه سرویس یا محصول پیشرو؛
- استفاده از اطلاعات استخراجشده از کسبوکار برای شناسایی عرصههای جدید؛
- استفاده از استراتژیهای اقتصادی کلان؛
- توسعه محصولات و خدمات آیندهمحور؛
- مدیریت استعدادهای بهینهشده.
همچنین براساس نظرات پژوهشگران این عرصه، دو عامل مهم پیشبرنده کارآفرینی در سطح فردی، ذهنیت کارآفرین و میل او به سازندگی و همچنین توجه مداوم به فرصتهای پیش رو است. به تناسب ممکن است کارآفرینان هرکدام از این موارد را بیشتر از دیگری در مسیر خود به کار گیرند، اما به صورت کلی این باور وجود دارد که ضرورتهای فردی مانند نابرابری اقتصادی نقش پررنگتری را در شکلگیری حرکتهای کارآفرینانه نسبت به فرصتبینی توسط آنها دارند.
تفاوتها در سازمانهای کارآفرینی ناشی از تفاوتهای ذاتی بنیانگذاران آنها است. فوچارت و گروبر کارآفرینان را به سه نوع اصلی تقسیمبندی کردهاند:
1.داروینها: یا کارآفرینانی که مبنای حرکت خود را نوآوریهای ریشهای در نظر گرفته و موجآفرینی میکنند.
2.مفسران: یا کارآفرینانی که موجهای تازه شکل گرفته در بازار را رصد کرده و به آن جهت میدهند؛
3.مبلغان: یا کارآفرینانی که با موجهای موجود همراه شده و به دنبال سودجویی از طریق محورهای مکمل و جانبی آن هستند.
بر این اساس، کارآفرینان در شیوههای بنیادی در دیدگاه خود، انگیزههای اجتماعی و الگوهای ایجاد خلقِ جدید متفاوت هستند.
بخش بسیار مهم و حیاتی از کارآفرینی، الزامات ارتباطی چندسویهای میباشد که کارآفرینان بدون توجه و بهکارگیری آن در مسیر خود موفق نخواهند شد. شبکههای ارتباطی در همه این فرآیند به چشم میخورد. از تعامل دوسویه و باز با همکاران در سازمان برای انتقال ایدهها و انگیزه لازم گرفته تا با شرکتهای دیگر برای شکلدهی به فرصتهای جدید. از تعامل با سهامداران و سرمایهگذاران برای تأمین منابع مالی تا ارتباط مؤثر با مخترعان و نوآوران برای حفظ پیشرو بودن در بازار.
مهارتهای کلامی، رفتاری، حسی و حتی پوششی، همگی اجزای یک الزام بزرگتر به نام توانایی ایجاد و توسعه ارتباطات مؤثر هستند، که یکی از مهمترین ابزارهای کارآفرینی محسوب میشود.
برخلاف باورهای معمول در میان کارآفرینان جوان که با مثال زدنِ افرادی همچون استیو جابز و مارک زاکربرگ ـ که در میانه تحصیلات دانشگاهی آن را رها کردند ـ میتوان از قول آنها گفت: تحصیلات مانع از توسعه روحیه کارآفرینی میشود، یا حداقل باعث رشد آن نمیشود. تحقیقات پژوهشگران در امریکا نشان میدهد ارتباط معناداری بین موفقیت کارآفرینان و دارا بودن تحصیلات عالی دانشگاهی وجود دارد. این واقعه در خصوص شرکتها و سازمانهای ساختهشده براساس تکنولوژی حتی بیشتر از کسبوکارهای عادی نیز مشاهده میگردد.
تحصیلات دانشگاهی، میتواند با ارائه تجربیات موجود و همچنین فضاسازی برای یافتنِ همکاران و شرکای آتی نقش مهمی در توسعه توانمندیهای کارآفرینان ایفا نماید.
منابع و تأمین مالی در کارآفرینی
کارآفرین از طریق مدیریت و مصرف بهینه مجموعه منابعی که به دست میآورد و یا در اختیارش قرار میگیرد، روند پایهگذاری و توسعه کسبوکار را دنبال میکند. منابع کارآفرینی را میتوان به دو دسته اساسی تقسیم کرد:
- منابع ملموس مانند: تجهیزات، ساختمان، مبلمان، زمین، وسیله نقلیه، ماشینآلات، سهام، پول نقد، اوراق قرضه و دیگر مواردی است که دارای فرم فیزیکی است و میتوان آن را اندازهگیری کرد.
- منابع ناملموس و یا نامشهود غیرفیزیکی هستند و برای تعیین و ارزیابی آنها چالش بیشتری پیش روی کارآفرین وجود خواهد داشت و معمولاً ارزش بیشتری نیز برای ایجاد ظرفیت در شرکت دارند مانند: منابع انسانی و مهارت و تجربه آنها در یک حوزه خاص، ساختار سازمانی شرکت، نام تجاری، شهرت، شبکههای کارآفرینی که به ارتقا و حمایت مالی از سازمان میانجامد، دانش فنی، مالکیت معنوی ازجمله حقوق کپی رایت، علایم تجاری و اختراعات.